جدول جو
جدول جو

معنی توس کلا - جستجوی لغت در جدول جو

توس کلا
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسکا
تصویر توسکا
(دخترانه)
توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توسکا
تصویر توسکا
درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا، توسه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نام موضعی در حوالی ساری مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 59 بخش انگلیسی). دهی از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری در5 هزارگزی شمال نکادشت. معتدل و مرطوب مالاریائی با 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه نکا. محصول آن برنج و غلات و پنبه و مختصر مرکبات و صیفی. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در 26 هزارگزی جنوب بابل. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 640 تن سکنه. آب آن از سجادرود و چشمه. محصول آنجا برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است و عده ای از سکنه تابستان به ییلاق بندپی میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تخم بارتنگ که دارویی است. (ناظم الاطباء). خوب کلان. رجوع به خوب کلان شود
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ)
دهی است از دهستان دشت سر که در بخش مرکزی شهرستان آمل و 4 هزارگزی خاور آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و360 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هراز و محصول آنجا برنج و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 113 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ لِ)
دهی از دهستان ماسوله است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
نام فعلی این روستا ’سرون محله’ است که در چهارده هزارگزی باختر بابل واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
درختی از تیره غانها که بعضی گونه هایش بصورت درختچه میباشد. این درخت معمولا در اماکن مرطوب و نهرهای پر آب و برکه هامیروید. گلهای آن منفدرالجنس ولی خود درخت یک پایه است حور رومی حوره رومیه قزل آغاج توز
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف مسی بزرگ برای حمل آب، شیردان مسی
فرهنگ گویش مازندرانی
خم ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی کوچک، تنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی است که نام لاتین آن id neoombioosecisoom می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی درلفور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر، از توابع دهستان بنافت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
توت زار، توتستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، کلاه پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادی در حوالی دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای از کلارستاق عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف سفالی یا فلزی کوچک که در موارد گوناگون مورد استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه زینتی که زنان به سر گذارند و با پولک ها و سکه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اوزرود سفلا نور
فرهنگ گویش مازندرانی
کار در مقابل سیر شدن شکم، نوعی از روابط کاری در شیوه ی معیشت
فرهنگ گویش مازندرانی